کافیه جلیلیان – تورنتو
جادوی خاموشی
شب، سکوت، فراموشی
پرنده اما، خانه را بر بلندترين درخت میکارد
باران، غبار جنگل میشويد
و دشت با شبنم و شقايق، رقصان
شايد طلسمِ تنهايی آدمی را
در کوه خواب به بند کشيده
باران، پرنده، جنگل تو را به نام میخوانند
تا کلبهٔ اميد راهی نمانده است
همراه شو رفيق، با من بيا
بادا شهاب عشق را
بار دگر بر دامن سپيده بنشانيم